loading...
سایت سرگرمی و تفریحی تک وب
حمید بازدید : 159 جمعه 1394/03/08 نظرات (0)

آخرش درد دلت، دربه‌درت خواهد کرد

مهره‌ی مار کسی، کور و کَرت خواهد کرد

 

عشق؛ یک شیشه‌ی انگور کنار افتاده‌ست

که اگر کهنه شود مست‌ترت خواهد کرد

 

از هم‌آن دست که دادی به تو بر خواهد گشت

جگر خون شده‌ام خون‌جگرت خواهد کرد

 

ناگهان چشم کسی سربه‌سرت می‌ذارد

بی‌محلّیش ولی جان به سرت خواهد کرد

 

جرم من خواستن دختر اربابِ دِه است

مادر! این جرم شبی، بی‌پسرت خواهد کرد

 

همه‌ی شهر به آواز من عادت کردند

وقت مرگم گذری با خبرت خواهد کرد

 

 

شعر:امیر سهرابی

حمید بازدید : 126 چهارشنبه 1394/02/30 نظرات (0)

 

قوجالميشام جوانليقا آغلارام

گچيب گيدن نادانليغا آغلارام

گدمميرم دوستلاريما باش چکم

قديم اولان قوناخليغا آغلارام

چراغنان گونوز گزيب تاپماديم

تاپلميان انسانليغا آغلارام

چوبانليغى هيچ شاهليغا ورمرم

دوستدان دوشن اوزاقليا آغلارام.


حمید بازدید : 51 چهارشنبه 1394/02/23 نظرات (0)

 

خدایا دیگران را داده ای پول
تنی رنجیده و بیمار، واس ماس

به دست دیگران گل های رنگی
ولیکن درد و زخم خار، واس ماس

برای دیگران حور بهشتی
خطرهای عذاب النار، واس ماس

یکی را می دهی طاووس و طوطی
ولی دندان و نیش مار، واس ماس

به روی بام ایشان، باز شاهی
رتیل و گربه بر دیوار، واس ماس

بقیه غرق شادی و سرورند
ولیکن ماتم بسیار، واس ماس

گروهی مالک آب حیاتند
ولی گنداب آب انبار، واس ماس

گرفتند و نهان کردند و خوردند
تعارف کردن و ایثار، واس ماس

برادرهای مردم جمله شاغل
گروهی لشکرِ بیکار، واس ماس

به آن ها بال اندر بال دادی
همیشه بارِ روی بار، واس ماس

دمادم سرخوش و سرگرم سورند
همه بدبختی و ادبار، واس ماس

به آن ها امتیازات و هدایا
شکایت نامه و اخطار، واس ماس

به ایشان دوستان خوب دادی
رفیقِ دزد و آدم خوار، واس ماس

نصیب دیگران باران و برف است
ولی گَرد مصیبت بار، واس ماس

شراب و شیر و شربت سهم آنهاست
چرا پس قهوه ی قاجار، واس ماس؟

ظریفانه ظریف آن کار را کرد
انرژی هسته ای این بار، واس ماس؟

ببین تخم طلایش مال آنهاست
از آن «مرغ سحر»، منقار واس ماس»

 

 

از شاعر سروستانی متخلص (مرغ سحر)

حمید بازدید : 75 چهارشنبه 1394/02/23 نظرات (0)

 

لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند

دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند

گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو

به شبهای دل تاریک من مهتاب را ماند

خزان خواهیم شد ساقی کنون مستی غنیمت دان

که لاله ساغر و شبنم شراب ناب را ماند

بتا گنجینه حسن و جوانی را وفایی نیست

وفای بی مروت گوهر نایاب را ماند

بدین سیمای آرامم درون دریای طوفانیست

حذر کن از غریق آری که خود غرقاب را ماند

بجز خواب پریشانی نبود این عمر بیحاصل

کی آن آسایش خوابش که گویم خواب را ماند

سخن هرگز بدین شیرینی و لطف و روانی نیست

خدا را شهریار این طبع جوی آب را ماند

 

حمید بازدید : 87 پنجشنبه 1393/09/06 نظرات (0)

 

تو چه گفتی سهراب؟قایقی خواهم ساخت..... 
با کدوم عمر دراز....؟نوح اگر کشتی ساخت عمر خود را گذراند... 
با تبر روز و شبش بر درختان افتاد...سالیان طول کشید عاقبت اما ساخت... 
پس بگو ای سهراب....شعر نو خواهم ساخت..بی خیال قایق 
با که میگفتی؟تا شقایق هست زندگی باید کرد؟ 
این سخن یعنی چه؟با شقایق باشی....زندگی خواهی کرد؟ 
ورنه این شعر و سخن٬یک خیال پوچ است... 
پس اگر می گفتی...تا شقایق هست حسرتی باید خورد... 
جمله زیبا تر میشدتو ببخشم سهراب... 
که اگر در شعرت نکته ای اوردم٬انتقادی کردم 
بخدا دلگیرم از تمام دنیا "از خیال و رویا 
بخدا دلگیرم

حمید بازدید : 69 دوشنبه 1393/05/13 نظرات (1)

 

 

سیاه تئللی بیر صنمین اوجوندان
باده گئتدی دین – ایمانلار ، افندی
اول اودا کی ، من دوشموشم یانیرام
دوشمه سین هئچ موسلمانلار ، افندی

کؤنول دئییل سن گؤردویون هاوادا
دردیم اولور گوندن – گونه زیادا
هر زامان دوشه نده لب لری یادا
تؤکولور گؤزومدن قانلار، افندی

 

لدلمه و ترجمه در ادامه مطلب

 
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 399
  • کل نظرات : 171
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 158
  • آی پی دیروز : 55
  • بازدید امروز : 228
  • باردید دیروز : 130
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 548
  • بازدید ماه : 447
  • بازدید سال : 6,312
  • بازدید کلی : 105,320
  • کدهای اختصاصی