هر اتفاقی افتاد
فراموش نـــــکــــــــن
کهدوسـتـــــتـــــــ داشته ام
که دوستت دارم
و هیچ کس
هیچ کجا
هیچ وقت
نمی تواند گرمایی را که تو به لحظه هایم بخشیدی تکرار کند ...
مـَלּ همـ ــآنـ َـم
خـوب {تمـ ــآشـا} ڪـُטּ
בُختــَرے ڪـہ براے {בاشتــنــتـــ} ...
{تمــامـــ شبـــ} را بیـבار مـے مانـב
و با تـ ـویــے ڪـہ {نیــستے} حرف مے زنـב
בختــرے ڪـہ ...
{زانــو میــزنـב} لبــہ تختــش و چشمــــانش را مــے بنـבَב
و {تنــــهـا آرزویـــَش} را
براے{هـــزارمیـــن بـــــار} بـہ خـُـــבا یـــاב آور مـــے شود!!!
خـُــבا هم مثــل همیـــشهـ {لبــــخنـב} مے زنـב
از ایــטּ ڪـہ ×تـ ـــو × آرزوے همیشگے مـــטּ بوבے!!!
کَــســی چِ مــیــدانَــد ...؟!
کِ مَــن
هوشُ حَــواسَــمـ را ...
لا بــه لایِ تــــه ریــشِ مــردانــه اَتـــ,
گُــمـــ کــرده امـ .
دلم میخواهد شب باشد، من باشم و تو ...
به خیالم تو خواب باشی ...
نگاهت کنم، آرام ببوسمت ...
نوازشت کنم ...
و آرام بگویم دوستت دارم ...
و تمام حرفهای دلم را که وقتی نگاهم میکنی نمیتوانم بگویم
عاشقانه نجوا کنم ...
و تو در سکوت بشنوی و از عشقم سر کیف شوی ،
اما چشمانت را باز نکنی و به خیالم خواب باشی ... !
من هم به خیالت ندانستم که بیداری ...!
میخواهمت تا ابد
این احساسم همیشه در دلت بماند!
نیامده ام که بی وفا باشم
آمده ام که با تمام وجودم عاشقت باشم
همانگونه که اینک دیوانه ات هستم
مثل این است که عمریست گرفتار تو هستم
می مانی و شبها پر ستاره میشود
می آیی و زندگی ام از این رو به آن رو میشود
میدانی که هیچکس مثل من اینگونه عاشقت نمیشود
میدانی که هیچکس مثل من درگیر تو نمیشود
میخوانمت و دلم تو را فریاد میکند
فریاد نام تو همراه با احساسی در اعماق قلب من
حسی که به آن شک ندارم
دوستت دارم عشق من.
در پیچ و خم ابرویت
قَهـــــوه خــــانـهـ ـي عــــشـــــقـــ خودنمایی می کرد ...
قـلیان محـبـتـت
خـفه ام کـــرد!
تڪیـﮧ گـآهَم بآش !
میخـوآهَم سَنگـینی نِگـآه ایـن مَرבمِ حَسـوב شَهـر رـآ تـو هـَم
حـِس کنـی ..
ایـن مَرבم نمیتَـوآننـَב ببیننَـב בست هآیِمـآن تـآ این اَنـدآزه بِہم
می آینـב ..
کــاش
نـزدیـکــ شـــود
بــا هـم خـنـدیـدنـمــان . . .
تعداد صفحات : 9