آرام و بی صدا در برابرش نشست
دلش آرام نداشت
میخواست فریاد کند
و حقیقت را به او بازگوید
و اگر چنین می کرد
تمام امید و ایمان او را درهم می ریخت
خودش به خوبی میدانست
شکستن آنکه هر روز در برابرش ایستاده
تنها بر باد رفتن آرزو هاست
اما چنین نکرد ...
شد عروس سکوت و ناگفته ها ...