loading...
سایت سرگرمی و تفریحی تک وب
حمید بازدید : 64 پنجشنبه 1393/05/30 نظرات (1)

 

 روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنهادر شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول۲۵سال حتی کوچکترین اختلافی با همنداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهوربودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند.
سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطورممکنه؟
شوهره روزای ماه عسل رو بیادمیاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم،اونجا


بقیه در ادامه مطلب

 

 برای اسب سواری هر دو، دو تااسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرمبه نظر یه کم سرکش بود. سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو از زینانداخت .
همسرم خودشو جمع و جور کرد و بهپشت اسب زد و گفت : ”این بار اولته” دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد. بعد یهمدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت: ”این دومین بارت” بعد بازم راه افتادیم . وقتی که اسب برای سومین بار همسرم روانداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونوکشت.
سر همسرم داد کشیدم و گفتم : ”چیکار کردی روانی؟! حیوان بیچاره رو کشتی! دیونهشدی؟!”
همسرم با خونسردی یه نگاهی به منکرد و گفت: این بار اولت بود
...!
 
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط عسل در تاریخ 1393/05/30 و 19:01 دقیقه ارسال شده است

جالب بووووودشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 399
  • کل نظرات : 171
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 39
  • آی پی دیروز : 35
  • بازدید امروز : 110
  • باردید دیروز : 40
  • گوگل امروز : 11
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 353
  • بازدید ماه : 1,459
  • بازدید سال : 7,324
  • بازدید کلی : 106,332
  • کدهای اختصاصی