loading...
سایت سرگرمی و تفریحی تک وب
حمید بازدید : 73 سه شنبه 1393/05/21 نظرات (1)

 

 

جنایتکاری که یک آدم کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر از گرد وخاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته ، به یک دهکده رسید. چند روزی چیزی نخورده وبسیار گرسنه بود. او جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازهخیره شد. اما بی پول بود. بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را به زور از میوه فروشبگیرد یا آن را گدائی کند. دستش توی جیب،تیغه چاقورالمس می کرد که به یکبارهپرتقالی را جلوی چمشش دید. بی اختیار چاقو را در جیب خود رهاکرد و... پرتقالراازدست میوه فروش گرفت. میوه فروش گفت : بخور نوش جانت ، پول نمی خواهم !!

بقیه در ادامه مطلب

 

سه روز بعدآدمکش فراری باز در جلو دکه میوه فروش ظاهر شد. این دفعه بی آنکه کلمه ای ادا کند،صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت، فراری دهان خود را باز کرده گوئیمیخواست چیزی بگوید، ولی نهایتاً در سکوت پرتقال ها را خورد و با شتاب رفت. آخر شبصاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد. میوهفروش مات و متحیر شد وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت. عکس همان مردی بود که بالباسهای ژنده از او پرتقال مجانی میگرفت. زیر عکس با حروف درشت نوشته بودند قاتلفراری و برای کسی که او را معرفی کند، نیز مبلغی بعنوان جایزه تعیین کرده بودند. میوه فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت. پلیس ها چند روز متوالی در اطراف دکه درکمین بودند. سه چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه فروشی ظاهر شد، باهمان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود. او به اطراف نگاه کرد، گوئی متوجه وضعیتغیرعادی شده بود. دکه دار و پلیس ها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیر نظر داشتند. او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالانگهداشتن دو دست خود به راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیرگردید. موقعی که داشتند او را می بردند زیر گوش میوه فروش گفت : "آن روزنامه را منپیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان". سپس لبخند زنان و با قیافه کاملاً راضی سوارماشین پلیس شد. میوه فروش با شتاب روزنامه را بیرون آورد ودرصفحه پشتش، چند سطر دستنویس دید که نوشته بود : من دیگر از فرار خسته شدم. از پرتقالت متشکرم . هنگامی کهداشتم برای پایان دادن به زندگیم تصمیم میگرفتم، نیک دلی تو بود که بر من تاثیرگذاشت. بگذار جایزه پیدا کردن من، جبران زحمات تو باشد

 
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط عسل در تاریخ 1393/05/22 و 9:19 دقیقه ارسال شده است

جالب بووودشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 399
  • کل نظرات : 171
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 47
  • آی پی دیروز : 35
  • بازدید امروز : 293
  • باردید دیروز : 40
  • گوگل امروز : 11
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 536
  • بازدید ماه : 1,642
  • بازدید سال : 7,507
  • بازدید کلی : 106,515
  • کدهای اختصاصی